آنـقدر عاشقانـه زنـدگـی کن کـه اگــر رازهـایت فـاش شد

بـغض دنـیـا بـشـکنـد. . .!

منبع : rozegaretalkh2012.blogfa.com

بغض میکنم ، زمانی که میدانم قرار است روزی برایم خاطره شوی!!

باورت بشود يا نه روزي ميرسد كه دلت براي هيچ كس به اندازه من تنگ نخواهد شد!

براي نگاه كردنم...

اذيت كردنم...

خنديدنم...

براي تمامي لحظاتي كه در كنارم داشتي!

روزي خواهد رسيد كه در حسرت تكرار دوباره من خواهي بود...

ميدانم روزي ديگر نيستم!!

و هيچ كس تكرار من نخواهد شد....

.

.

.

 تک درخت خاطراتم بر لب ساحل نشست ;

گر چه دورم از نگاهت یاد تو در دل نشست ...

 باران که می بارد

دلم برایت تنگ تر می شود ...

راه می افتم

                بدون چتر

من

                بغض می کنم

آسمان

                گریه

 تو مرا یاد کنی یا نکنی

باورت گر بشود ، گر نشود

حرفی نیست ،

اما ...

نفسم می گیرد در هوایی که نفس های تو نیست ...

میدانی ... ؟

آدم های ساده

ساده هم عاشق می شوند ...

ساده صبوری می کنند ...

ساده عشق می ورزند ...

ساده می مانند ...

اما سخت دل می کنند ...

آن وقت که دل می کنند ...

جان میدهند

سخت می شکنند

سخت فراموش می کنند ...

آدم های ساده ............

اگه خونسرده نگام به دل نگیر

دل تو یه روز ازم خسته میشه

اگه یک لحطه فقط صدام کنی

راه رفتن واسه من بسته میشه ...

 کاش وقتی آسمان بارانی است ، چشم را با اشک باران تر کنیم

کاش وقتی که تنها میشویم ، لحظه ای را یاد یکدیگر کنیم . . .

مگســی را کُشتــــم

نــه بــه ایـــن جُـــــرم کــه حیـــوان پلیدیســـت ، بد اســـت

و نــه چــون نسبت سودش بـه ضــرر ، یــک به صــد اســت

طفل معصــــوم به دور سر مـــــن می چرخیـــد ،

به خیالـــش قنــــدم

مگـــس خوبــــی بـــود

ای دو صــد نــور به قبـــرش بـــارد

مــن بـــه این جُــــــرم کـــه از یـــاد تـــــو بیرونــــــــم کـــــرد؛ مگســـــی را کُشتــــــم ...